چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
 sheydayi.rozblog.comسایت عاشقانه مطالب عاشقانه,تصاویر عاشقانه,دل نوشته,اس ام اس عاشقانه , اهنگ عاشقانه , اهنگ دیس لاو ,   اهنگ جدید , چت روم شیدایی
جای تبلیغات شما
خرید شارژ
برترین کاربر ماه
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
  • هنوز مشخص نشده است
تبلیغات
جای تبلیغات شما
پنل کاربری
شعر های عاشقانه
راز عاشقی و سبک زندگی
موزیک های عاشقانه جدید
آمار سایت
  • آمار مطالب
  • کل مطالب : 391
  • کل نظرات : 147
  • آمار کاربران
  • کل کاربران : 36
  • افراد آنلاین : 7
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 84
  • گوگل امروز : 0
  • آی پی امروز : 42
  • بازدید دیروز : 872
  • گوگل دیروز : 1
  • آی پی دیروز : 155
  • بازدید هفتگی : 1,611
  • بازدید ماهانه : 4,993
  • بازدید سالانه : 58,018
  • بازدید کل : 289,024
  • اطلاعات
  • امروز : چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
  • آی پی شما : 3.145.36.10
  • مرورگر شما : Safari 5.1
اتاق آرزو
عضویت
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
نظر سنجی
چی شد که سر از شیدایی در اوردی ؟
نظر سنجی
سایت عاشقانه شیدایی چطور است ؟
خبرنامه
خبرنامه
با عضویت در خبرنـــــــــامه می توانید آخرین مطالب سایت را در ایمیل خود دریافت کنید .
دیگرامکانات

متن جانشین

هایپرتمپ دات آی آر
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
دانلود آهنگ مهدی احمدوند چی شد
  • تعداد بازدید : 175
  • دانلود آهنگ مهدی احمدوند چی شد

    دانلود آهنگ مهدی احمدوند چی شد

    امشب برای شما کاربران سوپرایزی داریم ترانه چی شد از مهدی احمدوند با متن و دو کیفیت

    شعر , آهنگسازی و تنظیم کننده : مهدی احمدوند

    Download New Song BY : Mehdi Ahmadvand – Chi Shod With Text 

    دوستت دارم...
  • تعداد بازدید : 219
  • اوایل کوچک بود.یعنی من این طور فکر میکردم.اما بعد بزرگ و بزرگ تر شد.آن قدر که دیگر نمیشد آن را در غزلی یا قصه ای یا حتی دلی حبس کرد.حجمش بزرگ تر از دل شد و من همیشه از چیزهایی که حجم شان بزرگ تر از دل می شود،میترسم.از چیز هایی که برای نگاه کردنشان _بس که بزرگ اند_باید فاصله بگیرم،میترسم.از وقتی که فهمیدم ابعاد بزرگی اش رانمی توانم با کلمات اندازه بگیرم یا در "دوستت دارم"خلاصه اش کنم به شدت ترسیده ام.از حقارت خودم لج ام گرفته است.از ناتوانی و کوچکی روح ام.فکر میکردم همیشه کوچک تر از من باقی خواهد ماند.فکر میکردم این من هستم که اورا آفریده ام و برای همیشه آفریده من باقی خواهد ماند.اما نماند.به سرعت بزرگ شد.از لای انگشتان من لغزید و گریخت.ان قدر که من مقهور آن شدم.آن قدر که وسعتش از مرز های"دوست داشتن" فرا تر رفت.آن قدر که دیگر از من فرمان نمی برد.آن قدر که میخواهد من را در خودش محو کند.اکنون من با همه ی توانی که برایم باقی مانده است می گویم "دوستت دارم"تا شاید اندکی از فشار غریبی که بر روح ام حس میکنم رها شوم.تا گوی داغ را برای لحظه ای هم که شده بیندازم روی زمین.