زانو هامو بغل کردمو نشستم کنار دیوار

دیدم یه سایه افتاده روم

سرمو آوردم بالا

نگا کرد تو چشام ، از خجالت آب شدم

تمام صورتمو غرق شرمندگی پر کرد

گفت : تنهایی ؟

گفتم : بله

گفت : دوستات کوشن ؟

گفتم : همشون گذاشتن رفتن

گفت : تو که میگفتی بهترین هستن؟!

گفتم : اشتباه کردم !

گفت : منو واسه اونا تنها گذاشتی ؟

گفتم : نه

گفت : اگه نه پس چرا اسممو نبردی ؟

گفتم : بردم ، همین الان بردم

گفت : الان که وقت تنهایی و سختیته ؟

از شرم و خجالت گُر گرفته بودم و هیچ حرفی برای گفتن نداشتم .

گفتم : بله میدونم . تو رفاقت کم آوردم،منو ببخش

گفت : ببخشم ؟

گفتم : انقدر ناراحتی که نمی بخشی منو ؟ خب حق داری .

گفت : نه ، ازت ناراحت نبودم ، چی رو باید می بخشیدم؟!!  تو عزیزترینی واسم ،تو تنهام گذاشتی اما من تنهات نذاشته بودم و نمیذارم.

گفتم : شرمندم

گفت : حالا چرا تنها نشستی ؟

گفتم : آخه تنهام

گفت : پس من چی ؟ من که گفتم فقط کافیه صدام بزنی تا بیام پیشت.

من که گقتم داری منو بخاطر کسایی تنها میذاری که تنهات میذارن.

من که گقتم هر موقع تنها شدی غصه نخور ، فقط کافیه صدام بزنی.

من همیشه دوسِت دارم،حتی اگه منو تنها بذاری.

تو با اونا خوش بودی ،منو فراموش کردی ،اما من فراموشت نکردم ،مواظبت بودم،آخه رفیقتم ، دوسِت دارم..........

دیگه طاقت نیاوردم......بعض کردمو زار زدم.....گفتم اشتباه کردم....شرمندم.....دوسِت دارم.

گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم

گفتم تو بهترین رفیقمی

گفتم تو تنها کسی هستی که تو مشکلات دستمو میگیره.....

یک کلام....خدایا تو بهترینی