عصر نزدیک است ...

 با خلوت ِ همیشگی ام 

در تراس ِ خانه 

می نشینم روی صندلی چوبی ام 

نگـــــــــــاه میکنم 

به دور و نزدیکم 

...

به آسمانی که آبی نیست 

چون از بس چشم ها آبی ندیده اند 

دیگر رنگ ِ  آبی را هم  نمیشناسند 

به پرندگانی که در قفس نیستند 

چون  مانندشان بسیار است 

و یا شاید چون زیبا نیستند 

به خورشیدی که زودتر از همیشه رفته 

شاید حوصله ماندن را  نداشته 

و یا شاید ...

به ماه ای که در راه است 

که بازامشب هم 

 حریر ابر تنش است 

به حیاط همسایه 

که چندیست  درخت انارش غم گین است 

از شکوفه های مهجورش از شاخه 

و .. 

شاید انارها هم عاشق میشوند 

...

همه چی آرام ِ آرام 

و من خوشبخت نیستم 

گله ای هم نیست 

چون حوصله ای هم  نیست 

توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه می کردم.

چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.

زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است

ور می رفت و شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های

خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد ،

از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود...

زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم

لبخندم را جمع و جور کنم. گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:

نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام.

من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته،

خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند،

اما می دانی تفاوتشان چیست؟ بعد،

بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:

اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند.

رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند،

ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند.

سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند.

چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.

کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم.

این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم.

قدر گل شمعدانی

های خودتون رو بدونید

جرا ديوونگي نسبت به حساب نمياد ؟

مثلا" بگن تو چه نسبتي باهش داري ؟

منم بگم ديوونشم

یاس – وصیت نامه

متن آهنگ جدید یاس به نام وصیت نامه

آدما از هم که دور میشن
سلام سردم به زور میگن
آدما از مرگ و خون میگن
با صدتا حسرت به گور میرن
چه قدر عقده نگه داشتم تو دل پیرم
چه قد دویدم و فهمیدم رو تردمیلم
وقتی منو دیدی میگی چه قبراق شدی
ولی من میدونم از تو چه قد ترکیدم
اون آدما که نوکرتم بهت میگن
با چند کلام چرب زبونی تو دلت میرن
کافیه بلا استفاده بشی اونوقت
می بینی مثه یه ورق جرت میدن
قفلی حرف دلو به غریبه گفتی
واسه قلب همه مرهمی صلیب سرخی
به … که رسید حولت دادن سری بیفتی
رو تله موشه که پیدا میکنی پنیر مفتی
یاد نگرفتم از کسی درس اتحاد
فقط یاد دادن برم جلو با ترس و اضطراب
تجربه هام بهم قصه داد و مثل باد
استفاده کنم از این استعداد
چه نقشه ها که واسه ام پشت سرم می چینن
منم از اینکه فکرشون کوتاهه ماتم میگیرم
واسه ام مهم نیست من که پای کارم میشینم
ولی خیلی غم انگیز وقتی دارم می بینم
آدما از هم که دور میشن
سلام سردم به زور میگن
آدما از مرگ و خون میگن
با صدتا حسرت به گور میرن
ما سطحی ترین مشکلاتو عمیق می بینیم
اما عمیق ترین مشکلاتمون رو سطحی می گیریم
ما حال میکنیم وقتی همدیگرو زخمی می بینیم
قسطی حال میکنیم و آخر همه رو نقدی میگیریم
وقتی می میریم چشما میشه ماتم و خون
ترفیع میگیریم و تازه میشیم آدم خوب
یادم خوب من تمام اینا رو دقیقا به چشمم
دیدم کلمه کلمه از رو حقیقت نوشته ام
اونم اینکه تو داری فقط نقشه هاتو می چینی
وقتی میرسی به قدرت و اون بالاها میشینی
مراقب رفتارت با آدم ها باش
یه روزی برمیگردی پائین همون آدما رو می بینی
حالا خدا باهات حال کرده
ولی کنارشم برات یه چاه کنده
یعنی تو وقتی تو رفتی تو فاز قدرت
یهو شدی کارمند کارمندت
من این بحثو اونجا مطرح میکنم
هرچند میدونم هم اینم سر نخ میکنن
نشسته ام با مغر خراب و هر لحظه تو فکر
که تو رو له کنن یه گله اهل کوفه
اونا که فقط میرن به دنبال حاشیه
و خوب اصل هدف فقط فروپاشیه
ها چیه
نکنه میخوای بگی فقط نه فقط
ببین به همین میگن حاشیه
اونا که گنده کردنت واسه شون راحته
اولاش فکر و ذکرشون حمایته
بهت میگن کم نیار برو جلو وا نده
تا گنده شدی یهو میکنن تو ….
آدما از هم که دور میشن
سلام سردم به زور میگن
آدما از مرگ و خون میگن
با صدتا حسرت به گور میرن
راستش بهم گفتن که تو این کارم وصیت کنم
و ترجیحا میخوام تمرکز رو مسیرم کنم
و وصیت واسه من به معنای حرف آخره
که بعدش سکوته واسه ام سخته باورش
سکوت من و تو یعنی همین هستو قبول کنیم
بری تو لاکتو صداتو بکشی تو دل شهرو تموم کنی
یا اینکه زندگی دشواره چشمات پر اشکه
چی بگم از سشوار گذشته
خنده داره ولی داخلش ته تلخه
نتیجه اینکه سکوت حاصلش یه زخمه
زخمه کاری که مغزتو از درون پاشید
مهم اینکه هر جوری دوست داری همون باشی
من که تا چشم دور و بریامو دور می بینم
با ذوق و شوق میشینم و یه کارون می بینم
هنوز با گیر دادنای مادرم جون میگیرم
هنوز با دمپایی از سر کوچه نون میگیرم
هنوز تو اوج بلندی از همه خار ترم
هرچی پخته بشم باز از همه خام ترم
رئیسم که بشم واسه وطن کارگرم
اینا رو نوشته ام تا از این دنیا لال نرم
آدما از هم که دور میشن
سلام سردم به زور میگن
آدما از مرگ و خون میگن
با صدتا حسرت به گور میرن

Mp3 – 128

Download

 اسم=عشق یک طرفه

حجم=سه مگ

خلاصه:

سامان و هدیه دوست پسر دوست دخترن و به نظر میاد همو خیلی دوست دارن و خاطره های خوشی رو سپری میکنن ولی

برای هدیه بیشتر از سامان پول اهمیت داشته سامانم ب این خاطر حاظر میشه .............. دیگ بقیشو دانلود کنین بخونین

  

دانلود داستان با لینک مستقیم:(pdf)

eshgh-yek-tarafe-sheydayi.rozblog.com.pdf